سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کعبه دل

معجزه گل نرگس پنج شنبه 85/11/12 ساعت 3:0 عصر

 

فقط اسمشو شنیده بودم اما نمی دونستم کجاست :

" کوچه عاشقان گل نرگس "

چشا مو بستم و به طرف بوی عطرش حرکت کردم . 

هر کوچه یه عطری داشت 1...

2...3... به کوچه چهاردهم که رسیدم بوی خوش نرگس

 از خود بیخودم کرد .

چشامو باز کردم دیگه رسیده بودم...

دیدم همه آدمایی که می خوان وارد این کوچه بشن یه چیز نورانی

توی دستشونه که انگار برگ ورودشون بود .

یه نگاه به سردر کوچه انداختم :  " با دل پاک وارد شوید  "

زود دلمو توی دست گرفتم ... خدایا  کف دستم 

 فقط یه قلب سیاه دیده می شد .

شکستم....

من این همه راهو به اشتیاق اون گل اومده بودم و حالا...

حس کردم بوی گل بیشتر شد . یه کسی توی گوشم زمزمه کرد :

 بگو " گل نرگس ادرکنی "

و من گفتم    ادرکنی        ادرکنی        ادرکنی

یه قطره اشک از گوشه چشمم  غلتیدو روی دلم افتاد .

باورم نمی شد...

 همون یه قطره اشک اونقدر نورانی بود که دیگه

سیاهی های دلم پیدا نبود ...

و من الان از اهالی کوچه  عاشقان گل نرگسم  .

گر چه دلم هنوز خیلی سیا ه ست ولی تنها دل خوشیم

اون نقطه از دلمه که به

"  معجزه گل نرگس  "  روشن شده...

 

 


نوشته شده توسط: منتظر


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

یکی
[عناوین آرشیوشده]